-
یسسسسس!اِگینننن!
شنبه 6 آبانماه سال 1391 00:10
وااای من برگشتم!البته در حالی که عرق شرم بر پیشونی دارم!عاخه ادمم من!یه خدافظیی اطلاع رسانیی چیز!یه ساله و اندیه که ننوشتم و حس خیلی مبهم و جالبی دارم!نمیدونم چرا اومدم امشب به وبلاگم عصن!دلم تنگ شده بود برای همه چی...خیلی خیلی درگیر بودم و واقعن نمیرسیدم به زندگی و خودم و خانوادم حتی...از پارسال تا حالا ی عالمه اتفاق...
-
پودر افلاطون!
شنبه 29 مردادماه سال 1390 23:25
طب سنتی اسم بی آزار و مظلومی داره ولی در کشور ما که حداقل کاملا" غیرعلمی و بدون نظارته...هر وقت از گیاه دارویی چیزی میشنوم یاد یکی از استادام میافتم که میگفت برخلاف تفکر عمومی که فکر میکنه گیاهان فقط همون گشنیز و جعفری ریحون هستند و ضرری ندارن شاید بدترین ضررهای بشر از همین گیاهان باشه که هنوزهم چند صد ساله مردم...
-
یک قسمت از هزاران قسمت
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 01:52
در دوران جوانی و جهالت همیشه فکر میکردم خیلی زایمان طبیعی به سزارین ارجهیت داره مهمتر از اون جنبه ی زیباییش و جاش نمیومونه و کلاسش...!الان دیگه با اینکه خیلی دوس داشتم آخرش خودم بچه بگیرم حتی تو اتاق زایمان هم نمیرم!زده شدم شدیدا"...حداقل توی ایران یه چند دهه کار داره تا زایمان طبیعی روش برتر باشه...فکر کن زنه رو...
-
هییی!در خماری ترک اعتیاد!
شنبه 25 تیرماه سال 1390 02:45
کلی سوال جواب دادم...یکی از محبوب ترین کارای فیض بوکیمه!بعد با دودلی و شک و تردید صفحه ی تنظیمات حساب کاربری باز کردم...نشد!فک کن!نمیدونین یک انسان چه مراحلی رو باید پشت سر بذاره تا اونجا رو قسمت غیر فعال کلیک کنه!...دوبار هم زدم و تایید کردم لامصبو! 5 جلسه ی اول کلاس رانندگی تموم شد همون آیین نامه و موتور و...
-
ای فیلمنامه نویسان چه میکنید؟!!
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 01:36
هرمریضی که میاد برای مصاحبه مثل فیلمه...چند روز پیش یه مریض آوردند گاوش رو دزدیده بودند و میگفت گاوم... امروز فرار از زندان گوانتانامو بود!چندتا از مریضا که باهم رفته بودند در فاز سرخوشی و مانیا ملحفه ها رو بستند به هم و از پنجره رفتند پایین!به یکیشون گفتیم چرا فرار کردین؟!میگه روحیمون ضعیف شده بود رفتیم شیشه...
-
an ideal weblog with no privecy!
جمعه 3 تیرماه سال 1390 01:56
نبودم این مدت فوبی گرفته بودم دوستم بیاد اینجا رو بخونه!اصلا" دست و دلم نمیاومد بنویسم اول پیش خودم گفتم بیام بنویسم اگه میخونی اینجارو بگو بهم!بعد گفتم حالا فرضا" بیاد بگه!جز اینکه یه احساس بد پیدا کنم که چیزی عایدم نمیشه!همون بهتر که کور باشی و دنیا رو پر از گل و بلبل ببینی!بیخیال شدم دیگه!دلم تنگ شده بود...
-
بهار خوشمزه
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 01:00
راس میگن آدمهای تپل لذت خوردن رو بیشتر میفهمند...من الان در وزنی رفتم که دقیقا از لقمه لقمه ی غذا های زندگیم لذت میبرم!با اینکه کلی حرص خوردم این چند روزه یه کیلو هم تکون نخوردم!...میدونین کتاب کتابخونم گم شده بود!!!بس که ته نظم و انظباتم آخه!وای نمیدونین چه حس بدیه حالا از اون آبروریزیش گذشته گرون هم بود!هی میخواستم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 03:23
بزرگ شدن غم انگیز نیست!؟ هر روز بزرگتر و پیر تر میشیم ولی همه ی غم و غصه اش میمونه برای روز تولد...بچگی هام یه تصور ایده آلی از یه آدم نوزده بیست ساله داشتم ولی الان که بیست و چهار سالم هم شده میبینم هیچی عوض نشدم یا شایدم انقدر کند عوض شدم که خودم هم نفهمیدم...شایدم یه روز ژنجاه سالم شه و باز ببینم کامل نیستم!خب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 03:20
یه پا دزد شدیم واسه خودمون!پارسال یکی از دوستام بهم جزوه های پارسیان قاچاق داد یعنی فوتو کردیم با عدم رضایت شخصی و شرعی و قانونی!خیلی بده میدونم ولی وقتی دزدی دسته جمعی میکنیم خیلی بار گناه کمتر احساس میشه!مثلا" امروز هم مسئول کتاب خونه نبود یکی از بچه کتاب رو بدون کارت برداشت...ولی قول شرف داد میاره میذاره سر...
-
نیم نگاهی به اعصاب من!!!
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 03:06
بازم عید شد ولی من زیاد حس عیدم نیست!نمیدونم چرا...شاید چون خواهرم رفته خونه ی خودش و منم تنها شدم...هفت سین هم مامانم گذاشت!فکر کن من نظر ندادم اصن!!خیلی ها!بعیده از من!:))...عیدم فقط من و بابام بیدار بودیم و مامانم رفت خوابید!بعدم تیک تاک تیک تاک عید شد همدیگرو بوسیدیم رفتیم خوابیدیم!:| قبلنا شیرینی و اجیل میخوردیم...
-
سحر نزدیک است...
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 03:53
بعضی وقتها اتفاقاتی هست که فکرش از خودش سختتره...مثل همین امتحان دیروز که یه ماه از فکرش میرفتم رو ویبره و اشکم در میاومد!اصلا" هم هیچ ذهنیتی ندارم چیکار کردم فقط خوشحالم که تموم شد... آخر بخشمون بود...باید میموندیم مرنینگ تموم شه تا امتحان بدیم...قبل اینکه گیج شین بگم مرنینگ یه فرایندیه که مریضهای مراجعه کننده...
-
کوووچووولوووها!!
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 02:16
چه قدر میتونه آدم ضایع باشه!!؟ همونقدر این همگروهی های جدیدمون ضایعن!میدونین بی سواد نه ضایع!!!من خودم هم هیچی بلد نیستم ولی خب خودمو ضایع نمیکنم که!البته تقصیر خودشون نیستها فکر کنم بی تجربه اند و از ما کوچیکترند و شایدم به صورت ناخودآگاه رو نرو ما یورتمه میرند!ما هم اولهاش خیلی ضایع بودیم من یادمه خودم...روز اول...
-
در جستجوی فال کف پا و طالع بینی چینی!
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 21:37
من خرافاتی شدم فکر کنم!بدجوری به این طالع بینی پی ام سی معتقدم ها!بدجوری!باور کنین تلقین نیست!من گاهی یه هفته نمیبینمش و مثلا" پنج شنبه اش نگاه میکنم میبینم دقیقا" این هفته یه همچین اتفاقایی برام افتاد واقعا"!حالا یه فیوچر کوکی هم هستا تو فیس بود دیگه به اون هم معتاد شدم!اول نبودم فکر میکردم...
-
one other finished!
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 19:14
امروز ساعت ده وسط صبحونه ام بچه ها زنگیدن که تو کجایی!!؟روز آخره ما همه معطل توایم!!...منم چون اینها ید طولایی در خالی بستن دارند و احتمالا" نصف کلاس نیومده هنوز گفتم سر چهار راهم الان میرسم!!نگو قضیه جدیه!!!حالا من یواش یواش لباس پوشیدم!دیدم دوباره زنگ زدند که یکم استرس گرفتم!بعد واقعا" سر چهار راه بودم که...
-
شایدم مازوخیسم دارم اصلا"!!
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 02:12
حقشونه بابا!حقشونه!رادیولوژیستها رو میگم!حتی اگه ماهی یه ترلیون بگیرن یا سفر کوچیک کوچیکشون باشه که اخر هفته ها پنجشنبه جمعه برن سواحل کالیفرنیا آفتاب بگیرن!...سخته!نه چون حتما" کلمه به کلمه پزشکی رو جویدند تا قبول شدند!یا نه چون درسهاشون شاید سخت باشه!...واقعا" موندن در رشته ی به این مزخرفی هنریه!هرکی...
-
...
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 01:42
نیاز به یک کلمه دارم کلمه اى که مرا از روى زمین بردارد من مثل ساعتی مریضم و به دقت درد می کشم سکوت تانکی ست که بر زمین فکرهایم می چرخد و علامت می گذارد از روی همین علامت ها دکتر ، نقشه جغرافیایی روح ام را روی میز می کشد و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد: چه چاله های عمیقی شهرام شیدایی p.s:در زیبایی این شعره همین بس...
-
از کرامات فینگیلی ما...
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 01:23
میدونین چی فهمیدم!!؟امروز کشف کردم بیشتر از اینکه بخوام عاشق یکی و قیافه اش بشم عاشق احساس و رفتار و فکرش نسبت به خودم میشم!این خیلی بده ها خیلی!فکر کنین امروز بعد از یه مدت طولانیی یکی رو دیدم که یه عالمه عاشقش بودم و براش میمردما اصلا"!بعد نگاش کردم همینجوری موندم!من چی اینو دوس داشتم!!؟نه قیافه ی درست حسابی...
-
درس ما پایان ندارد الغیاث!
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 16:35
امتحانم تموم شد...اوپن بوک بود!خودش نگفت اوپن بوکه ها ولی خب ما خودمون فهمیدیم منظورش همینه!!!:|...اولش یکم موند بالا سرمون دید ما هیچی نمیدونیم رفت بیرون!بدبختی از همدیگه هم نمیتونستیم تقلب کنیم انقدر سخت بود هیچکدوم بلد نبودیم!!تازه نصفش هم تو کتاب گشتیم پیدا نکردیم!!!...بعد یکی از رزیدنتهامون اومد تو اتاق میگه...
-
این روزها...
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 19:53
میدونین خیلی غم دارم همش...منتظر بودم یه اتفاق خوب بیافته و بعد بیام ازش بنویسم ولی خب نمیافته که...نمیدونم چرا همیشه وقتی یه اتفاق بد میافته بعد پشتش همش چیزای بد پیش میاد!...آخر ترمه همه ی امتحانامون افتاده این آخرا...درسهای ترممون با درسهای بیمارستان تداخل داره و همش مجبورم درسهای بیمارستانو میس کنم...یکی از...
-
satisfaction!
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 02:37
من ادم خیلی مذهبیی نیستم ولی معتقدم یه چیزایی هست که جدای از دین و مذهب واقعا" جزو خصایل بد اخلاقی هستند و شاید دین اومده تا به مردمی که هیچ ذهنیتی نسبت به کار خوب و بد نداشتند کمک کنه و جهت بده و برای حمایت از افراد بوده...خصوصیاتی که به شدت هم برای خود فرد و هم برای اطرافیانش آزار دهنده میشه ...یکیشون...
-
my dear sister!
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 00:50
وااای نمیدونین چی شد!الان سه روزه غروبها هی فشار خواهرم میره بالا هیفده هیجده و به زور زیر زبونی میاره پایین وهرچی بهش میگم بیا ببریمت دکتر میگه نه چیزی نیست...تا اینکه امروز یه سردرد شدید گرفت و تهوع و استفراغ و تنگی نفس شدیییید...گرفتیم دیدم فشار با سه تا زیر زبونی بیسته و دیگه خودش گفت ببرینم دکتر دارم میمیرم...یه...
-
خدایا مرسییییییی!
جمعه 3 دیماه سال 1389 12:10
میخواین آدم بشناسین بیا از من بپرسین بگم خوبه شک نکنین ازش یه قاتل آدم کش هفت خط در میاد!!!یعنی یه بار نشد از یکی خوشم بیاد و بگم به نظرم موجود شخیصیه بعد دو هفته سر حرفم بمونم یا حتی برعکسش از یکی بدم بیاد و بعد ازش خوشم نیاد!نشده یکی رو خوب و خیر تشخیص بدم و بعد ماهیت حقیقیش برام رو نشه که چه جوونور موذییه!البته...
-
یه دکتر واقعا باصواد دیگه!!!:|
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 20:55
-
بخش محبوب من!
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 00:03
جدی بگم یکی از فوبی های زندگیم همین بخش قلب بود...ولی انقدر که این هفته خوب بود من به شخصه باورم نمیشد!یعنی همه چی به شکل فوق تصوری ایده ال بود!بخش و رزیدنتها و اینترنها و مریضها و همه و همه کلی دوستم داشتن و کمکم میکردند!حتی یکی از اون رزیدنت اصلی ها که مثل هاپو میمونه و همش ازم سوال میپرسه و بعد حسابی چنگول میزنه و...
-
ضربان قلب من تند میزنه!وای دیگه نمیتونههههههههه!!!
شنبه 6 آذرماه سال 1389 22:07
یعنی چقدر خوشبخت بود این دکتر ابوعلی سینا!یه دونه به صورت یارو رو نیگا میکرد یه نبض میگرفت دو تا علف میداد دست این مریضا تمووووووووووووم! من الان سه ساعات دارم جون میکنم در همون اولین موج نوار قلب موندم هنوز!!!:))...تازه خودم رو بکشم همه ی نکات رو بچپونم تو مخم هم...میرم اونجا سر مریض میبینم داشته سر نوار قلب گرفتن...
-
academie musighie googoosh!
جمعه 28 آبانماه سال 1389 18:37
-
gravity
شنبه 22 آبانماه سال 1389 02:18
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 20:48
دیروز دندون عقل دومم هم کشیدم!جونم در اومد...با اون سابقه ی خراب خفگی ناشی از بی حسی نصف دفعه قبل هم بی حسی نزد … همه رو حس میکردم بهش میگم درد دارم میگه نه دختر جان این درد نیس فشار دست منو احساس میکنی!!یعنی من تو این سنم درد رو با فشار تشخیص نمیدم!!!!؟...دندونم هم نصفش مخفی بود تازه شکست یعنی در دو پارت کشید!ولی...
-
دوستیابی!
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 00:50
-
در فراق مفیدترین دندان!
شنبه 1 آبانماه سال 1389 21:45