وااای نمیدونین چی شد!الان سه روزه غروبها هی فشار خواهرم میره بالا هیفده هیجده و به زور زیر زبونی میاره پایین وهرچی بهش میگم بیا ببریمت دکتر میگه نه چیزی نیست...تا اینکه امروز یه سردرد شدید گرفت و تهوع و استفراغ و تنگی نفس شدیییید...گرفتیم دیدم فشار با سه تا زیر زبونی بیسته و دیگه خودش گفت ببرینم دکتر دارم میمیرم...یه کلینیک هست نزدیک خونمون اول بردیمش اونجا گفتیم شاید یه چیزی داشته باشه بتونه زودتر پایین بیاره...رفتیم تو دکتره عمومی بود بیچاره یه کتاب از این خلاصه ها هم جلوش باز بود داشت میخوند...خیلی خوشحال از ورود مشتری!گفت بله بفرمایید...خواهرم گفت من پشت سرم درد میکنه ...اونم داشت میگفت بعععله!قولنج یک بیماری بسیار شایعیه که...خواهرم گفت من خونه فشارم رو گرفتم دیدم بیسته!گفت نهههه اشتباه میکنین امکان نداره!مامانم گفت آقای دکتر دختر منم خودش پزشکه...اومد فشارش رو گرفت گفت خب من نمی تونم کاری بکنم همین الان ببرینش اورژانس باید بستریش کنین! و بیچاره بعد گفت نه همکاریم کاری نکردم و منشیش هم صدا کرد که ویزیت رو پس بده...بعد حال خواهرمم هم بدتر شده بود و دیگه میگفت نمیتونم اصلا" نفس بکشم...
بردیمش بیمارستان قلب خودمون!نگهبانه هم که منو میشناخت تند راهمون داد تو...سرمونو انداختیم پایین همینجوری رفتیم درمانگاه سرپایی حالا یه زنه دیگه هم نشسته یه دکتره بود فکر کنم عمومی بود...گفت بشینین منتظر بمونین...
من گفتم من دانشجوی اینجا بودم و خواهرم هم پزشکه و فشارش بالاست و با سه تا زیر زبونی خونه گرفتیم بیست بود و اینها...بیچاره گفت پس بذارین من یه بار دیگه بگیرم و تند 40 تا لازیکس و یه پروپانولول داد و گفت بشینین تا من دوباره بگیرم!...
حالا نشستیم خواهرم با اون همه لازیکس باید میرفت دست به آب!یه دستشویی داغونم اونجا هست که همه مریضها مرد و زن میرن و میگه من نمیرم!!بهش گفتم بشین من برم ببینم آشنا اینجا نمیبینم یه دستشویی خوب واست پیدا کنم!!خلاصه رفتم تو بخش یه پرستارم نبود!همونجوری داشتم میگشتم دیدم آزمایشگاه بازه!خلاصه به آقاهه مسئولش گفتم من دانشجو همینجام خواهرم میتونه از دستشویی پرسنلتون تون استفاده کنه!!!؟مرده میخندید:)) گفت خواهش میکنم!...بردمش اونجا و یه دستشویی توپی هم داشتن برق میزد آدم دلش نمیخواست بیرون بیاد اصلا!!
بعد حالا فکر کن نشسته بودیم تو انتظار اون رزیدنت بداخلاقه ی بخش قلبمون یادتونه؟!!کیشیک بود داشت میرفت تو اورژانس...نمیخواستم برم جلو خب دیگه کاری از دستش بر نمیاد که!!یهو منو دید نگراااان اومد جلو...منم پاشدم سلام و اینها...گفت چی شده؟!اینجا چیکار میکنی؟!!گفتم خواهرم فشارش رفته بالا و گرفتیم بیست بود و...گفت چییییی؟!خواهرت؟!چند سالشه مگه؟!!گفتم بیست هفت هشت!و با دست نشون دادم...خواهرم هم پاشد اومد جلو سلام علیک...گفت سابقه ی خوانوادگی دارین؟!!دفترچه اش رو بده براش آزمایش بنویسم... گرفت رفت تو اورژانس...نوشت خلاصه تشکر کردم کلی و اومدم...آخی!عزیییییزم!میخواست یه کاری کنه مثلا"!!!:))...
بعد دیگه باز فشار گرفت و نوار قلب گرفتن و آوردیمش خونه!الان بهتره علامت نداره دیگه ولی خب هنوزم فشارش چهارده پونزدهه!وااای دیگه مردیم و زنده شدیم امشب...گفتم الان یه رگ مغزش پاره میشه و کج و لوج میشه!وااای خدا رحم کرد واقعا"...
خدا رحم کرد. ولی هم دوره ای جان یک پیگیری کنین ببینین چرا فشارش اینقدر بالا اومده بوده.هم دوره ای به نظرم ماها که پزشکی می خونیم تو این مواقع استرسمون بیشتره!نه اینکه کلی خطر تو ذهنمونه!
سلام
اولا که حالشون بهتره
ثانیا اون پزشک یعنی یه لازیکس نمیتونست بده؟
ثالثا اون رزیدنت کار خوبی کرده به نظر من هم زودتر آزمایشو انجام بدین
اولا خدا رو شکر که حالشون بهتره صحیح است!
من هم مامانم یه بار اینجوری حالشون بد شد مردیمو زنده شدیم اون دفعه هم خواهرم اینترن بود وبه حساب اون رفت بیمارستان وتا صبح مجبور بود بمونه وژرستارا رسیدگی ویزه میکردن...اره ادم خیلی استرس میگیره..
سلام.
شما رو به شبکه ی اجتماعی دانشجویان علوم پزشکی دعوت می کنم. اگر قبلا دعوت شدید، به خاطر دعوت مجدد عذر میخوام.
خیلی خوب میشه اگه یک معرفی کوتاه در حد دو سه خط در وبلاگتون از این سایت بنویسید تا دیگر دوستانتون هم ببینند.
در صورت تمایل وبلاگ شما در لیست لینکهای ما قرار میگیره...
با تشکز.
http://mednet.ir
خدارو شکر که حالشون بهتره ....
اول که خدا رو شکر
دوم :دیدی رزیدنته زیادم آدم بدی نبود !
توروخدا پیگیری کنین ،علتشو پیدا کنین...
به این خواهر دیوانت بگو از یه آدم 27 ساله بیشتر انتظار میره فامیل نزدیک من با فشار 20 -22 رگ آورتش پاره شد!!می فهمی ینی چی؟نادر بود که تونست با یه عملی که بعد هم به عفونت منجر شد تا 40روز زنده بمونه!!فقط تو کتابا میخونین این فاجعه رو.بره خداروشکر کنه زنده مونده.خدایا هیشکی اینجا فهم نداره از....تا...!!آخه چه جوری ممکنه با فشار 17 انقدر بی مسئولیت باشه!!در برابر خودمون مسئول نیستیم وای به حال کسایی که باهامون کار دارن!!
سلام
اد شدی
به همین راحتی
واااااای چه ترسناک دختر نوشتی. حالا خواهرت خوبه؟ علتش رو پیدا نکردن؟ این دیگه یک کریز بوده باید بستری می شد که/
آره عزیزم خوبه مرسی...والا نه آزمایش که داد ولی هیچی نشون نمیداد...فعلا که کنترله فشارش تا بعد امتحان دستیاری قشنگ پیگیر شه!
اخرش مشکل چی بوده خانوم دکتر...
اوخخخخخخخخخخ
سلام دکطر جون
بابا نزنی بکشی ملتو
بیخیال جون مادرت...
سلام.. چقدر بببببببدد.. وایییی خیلی نگرانش شدم
منم با این جمله دانشجوی اینجام خیلی حال میکنم! مخصوصا که بیمارستانای ما در شلوغ ترین نقطه شهر و حسابی بازار دورشه! یعنی هر وقت خرید داریم میریم اونجا. از طرفی بین این دو بیمارستان از زیر زمین یه تونل مشتی درست حسابی زدن!
برای عبور آمبولانس مثلا! که الان استفاده شخصیه!
هر وقت میریم خرید کارتمو نشون میدم! میریم تونل ازون سر شهر در میایم و تو حیاط بیمارستان هم می پارکیم!
یه بار هم مسیرم اونجا بود با آژانس میرفتم راننده رو ازونجا بردم کلی حال کرد! باورش نمیشد چنین تونلی تو مشهد وجود داره
ادامه ماجرای مریضم رو گذاشتم! بیا بخون ببین چه کردم! قبر خودمو با دستام کندم!
salam omidvaram k hamcchin etefaghati dg pish nayad
خیلی متاسف شدم و امیدوارم دیگه پیش نیاد .
وبلاگت حرف نداره . فقط یه چیز کاش تو که با تیتر طوفانیه؛خاتراط یک دکطر باصواد ؛ شروع کردی ُ حداقل یه جاهایی برای شوخی هم که شده غلط نویسی بکنی . کاش غلط های املایی رو برجسته تر می کردی .
به هر حال . خیلی خوب بود.
خواب خرمگس ببینی
سراب
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او