فینگیلی و وجدان بیدارش!!

من عاشق ماه رمضونم... قشنگترین خاطره هام مال اون موقع هاست که سحر ها بعد از کلی منت و خواهش من و خواهرم رو به زور از خواب بلند میکردند...معمولا" بابام دلش میسوخت و بیدارمون میکرد دقیقا" یه ربع مونده! اونی که دعای سحر میخوند با هر کلمه چه استرسی بهمون میداد و ما هم نامردی نمیکردیم اون آقاهه هی مهربون میگفت روزه دار عزیز بسه!ما همچنان میخوردیم و تا خشن نمیشد که بگه دیگه نخور آقا اذانه ول نمیکردیم!

 چایی خرما شامی سبزی نون داغ حلیم آش زولبیا بامیا...اون صدای سوت کتری قبل از افطار هم به وجدم میاورد حتی این دوستانی که قبل از اذان و بعدش میان تا اسلام رو به زور تو حلقمون کنن هم برام عذاب دهنده نبودند...فکر میکردم با این یه روزه دیگه نور چشمی خدام!!سر اذان و دعا هاش...انقدر هم عقلم نمیرسید دو تا دعای درست حسابی کنم تا آخر عمرم تضمین شه!ماکزیمم بلند نظریم این  بود که معدلم بیست شه یا مامان اینا بذارن برم تولد دوستم!آخه الان بعد از یه عمر دعا کردن راه افتادم دیگه دعا میکنم خدا هر وقت صداش میکنم جوابمو بده و کمکم کنه!:)

دوست دارم باز هم همه دور سفره بشینیم و تند تند لقمه ها رو بچپونیم تو دهنمون!از همه بخوری بدون اینکه فکر کنی به چه معجونی در دل و روده ات تبدیل میشن و اون قبلی که خوردی شور بود یا شیرین!تب کنی و انقدر بخوری که دیگه احساس کنی یه لقمه دیگه بخوری حتما خفه میشی!!!!

پارسال که من همش بیکار تو خونه ول بودم و روزه میگرفتم هیچکی دور و برم روزه نمیگرفت...فقط گاهی مامانم پایه ی روزه ام بود...فقط کافی بود اراده کنم هرچی میخواستم تندی میرفتند برام میخریدند!!!بعد میخوابیدم تا خود اذان گاهی هم بعد اذان به زور بیدارم میکردند و از شما چه پنهون کلی هم احساس فرشته بودن بهم دست میداد!

امسال هم هیچکی تو خونمون روزه نمیگیره...دور و برم هم اکثر دوستام روزه نمیگیرند...ولی اومدم نت دیدم همه روزه اند سحر پاشدند دعا کردند و  بعضی ها هم حتی پیشواز رفتند...کلی حسودیم شد!خیلی دوست دارم روزه بگیرم ولی من روزه بگیرم دیگه رسما" هیچکاری نمیتونم انجام بدم باید بخوابم یا فیلم ببینم که زمان یادم بره...اون چند ساعت آخر هم خیلی حالم بد میشه مثل جنازه ها میشم سردرد میگیرم و قدرت تکون خوردن هم ندارم...گرچه فکر کنم همه حالشون بد میشه دیگه!...اینها تازه مال پارسال بود...!امسال که هوا جهنمه...بعد اینکه باید روستا هم بریم تو این گرما...گفتن ساعت کاری ما عوض نمیشه فقط قبل اذان ظهر فوری فوتی میرسونیمتون یه جایی که دیوار شهر رو ببینید و روزه هاتون باطل نشه!هفته ی دیگه هم امتحان داریم...

اصلا" امسال هیجان انگیز نیست ماه رمضون خونمون نیومده...دلم ماه رمضون قدیمها رو میخواد!...شاید فردا روزه بگیرم...تنهایی سخته!...بابام رو راحت میتونم اغفال کنم!ولی خب مشکل کلیه و معده داره یه بار هم سر همین ماه رمضون حالش بد شد و خونریزی معده کرد...اگه زورم به مامانم برسه و رازیش کنم برام سحری درست کنه و خودشم روزه بشه!!اینکه میگن فرزند صالح گلی از گلهای بهشت است منو میگن دیگه!!!:)) الان بهش بگم انقدر برام دلیل قانع کننده میاره که خود خدا هم کوتاه میاد!...تنهایی هم میلم به سحری نمیکشه...بدون سحری حتما" خواهم مرد!آخه شوخی نیست که هفت هشت ساعت رو میشه یه کاریش کرد دیگه امسال هر روزش یه عمره!!

نظرات 18 + ارسال نظر
دکتر اشتباهی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.dreshtebahi.wordpress.com

فینگیلی تو میتونیبگیر...باور کن سختیاش زودگذره و برای همه هست.ولی هیچ لذتی به لذت بعد سختی(افطار بعد کلی گرسنگی) نمیرسه
تو این سختی اگه روزه گرفتی التماس دعا ای فرزند صالح

دکتر اشتباهی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ

اول شدمخوشحالم

تینا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://tinak.blogfa.com

منم روزه می گیرم و خونه ی ما هم به جز من هیشکی نمی گیره

وکیل نیمه دیوانه جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ق.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

این صدای سوووت کتری قبل از افطار رو قشنگ اومدی دکتر

مداد گلی جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ق.ظ http://medad-goli.blogfa.com

چقدر این خاطره هایی که تو گفتی و توی دهن همه ی ما ثبت شده و طعم خاصی میده قشنگن.
راستی چقدر بد که این موقع بهداشت میبرنتون. من توی بهترین موقه داشتم. اواخر بهار. یعنی همه جا بهشت بود. درختا پر میوه های تازه و ما همش ازشون اویزون بودیم.

گل رز جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://golerosam.persianblog.ir

سلام فینگیلی جونم منم این ماه عزیز و بهت تبریک میگم منم مثله تو عاشق ماه رمضونم افطار سحر حتی روزه گرفتن که سخته ولی شیرینی زیاد داره.منم دعا کن لحظه های افطار و سحر.التماس دعا

حامد جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ http://www.hamedh.com

سوته کتریه؟ من تا الان فکر می کردم قوریه که سوت می زنه.
البته من مثل شما زیاد خاطره ی خاصی از سحرای ماه رمضون ندارم چون هرسال دارن همونطوری که بودن تکرار میشن . از خواب بیدار میشم ولی میلم به هیچی نمیاد. بعدش میرم کل آب سدو خالی می کنم تو امحا و احشام. بعده دو ساعتم از خواب بیدار میشم خالیش می کنم.

نیما جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ http://sanil60.blogfa.com/

سلام خانم دکتر..خوبین...حرفاتون منو یاد گدشته انداخت منم خیلی دلم تنگ شده واسه اون روزام که ر.زه میگرفتم و نماز میرفتم مسجد محلمون و کلاسای قرآن...ای بابا

ربولی حسن کور شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
آی گفتی

حمید شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://hamidahmadi.blogsky.com/

سلام به نظر منم روزه گیر ها داره آمارشون کم میشه.اینو از جمعیت آماری مریض های خودم میگم یعنی نسبت به سال های قبل تعداد کسایی که ازشون میپرشم روزه هستین و جوابشون مثبته خیلی کمه

persiansky شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ق.ظ http://persiansky-mhj.blogspot.com

چه عجیب ! تاحالا به این فکر نکرده بودم که مادر پدر نتونن روزه بگیرن سحر چی میشه!!! ولی ابنم هست که سحری دسته جمعی خیلی میچسبه

مریم شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://maryam70.blogfa.com

چه میدونم والله من که تا حالا هیچکدوم تجربه نکردم

محمــــــــدجــــــــواد شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ

Miss o0o0o0om شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.oooooom.blogfa.com

فینگیلی جان مرسی.....
چند روزی بود می خواستم بیام ارشیوتو بخونم.....
یه علاقه ی خاصی به اسم وبلاگت داشتم....
الان اومدم همینطوری جوابتو بدم...که دیم فینگیلی همین صاحابه وبلاگیه که دوسش دارم....
خلاصه از اشنایتون خوشبختم....:***!

فارا شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

چطوری تو؟
منم اینروزا دلم برا اونروزا! تنگ شده.یادش بخیر.

فدای تو...تو خوبی عسیسم؟!

بی گناهی گناه است یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.doctordadobidad.persianblog.ir

سلام فینگیلی جونم
خوبی؟

نمی دونم چرا این روزا با هر کس که حرف می زنی به طرز نوستالژیکی فلاش بک می زنه به گذشته ...
خوش به حالت می خوای بری روستا ...

مریم! سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

آخی عزیزمممم یه شریک و ژایه میخوای واسه روزه گرفتن دیگه؟خب میدونی که راهش چیه؟

منم این همه خاطرات که گفتی از ماه رمضون دارم...الان کلی بهت حسودیم شد دکی...که حال و هوای نوشتنت رو حفظ کردی همچنان...

با این شرایطی که گفتی من میگم روزه بر تو واجب نیست!

شما خیالت راحت عذاب وجدان هم نداشته باش...

سورنا شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ

در حال حاضر دو روز از ماه رمضان گذشته ولی من با خوندن این مطلبت حس یکم رمضان رو گرفتم تو ۱۵ روز آخر ماه رمضان من و داداش کوچیکم تا ۸ صبح این آخری ها هم تا ۱۱ صبح بیدار بودیم تو نت و مطالعه بعد می خوابیدیم تا ۵این آخری ها هم نزدیک افطار .ته حرکات موزون بود زدیم ترکوندیم .
هر چی ملائکه بود دور زدیم بیچاره ها نمی دونستن ثواب های مارو چطور بنویسن حتما شنیدی کلا همه حرکات ادم روزه دار ثواب داره براش حتی خوابیدنش ما هم به ثواب خوابیدن قناعت کردیم چون انسان های بسیار قانعی هستیم کلا خانوادگی
ولی واقعا حرکت مخربی بود شب بیداری هم حدی داره تا ۲-۳-۴ نه دیگه ۱۱ صبح!!!

آخ گفتی!! عزیزم فکر کنم من در ثوابها جلو زدم ازتون چون یه چندتایی روزه که گرفتم تا ۵ ظهر میخوابیدم!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد